دلم می خواست
دلم می خواست دستان گرمت را بگیرم و با تو به سوی سرزمین رویاها سفر کنم
دلم می خواست ستاره ای شوم که آسمان تاریکت را درخشان کنم
دلم می خواست کبوتری شوم که با تو به سوی آسمانها پرواز می کردم
آری تو برایم یک کبوتری
کبوتری که از سرزمین عاشقان سفر کرده و مرا عاشق کرده است
پس ، ای کبوترم ، ای تنها رفیقم و ای تنها زندگانیم ، با چشمان عاشق خود مرا نظاره کن
مرا نظاره کن ای نوگل زیبایم ، مرا نظاره کن تا نگاه عاشقت ، چشمان حسودان را کور کند
دلم می خواست و می خواهد تا عشق سوزناک خود را از من مگیری
عشقت را از من مگیر تا لحظه هایم پر از التهاب شوند
و در آخر دلم می خواهد تا همان قلبی باشم که در سینه ات می تپد
همان قلبی که در سینه ات با هزار امید می تپد و دل عاشق مرا عاشق تر می کند ، عاشق تر از همیشه