باران
ببار ای باران ، ببار بر روی دل کویر و خشکیده من ... !!!
ببار بر روی این دل نا امید و پر از درد و غم من، تا شاید با قطره هایت امیدی شوی بر
دل پریشان و خسته من ....
قطره هایت را بر گونه های خشکیده من ببار تا شاید نفسی برای آه کشیدن نیز پیدا کنم ... !
ببار ای باران امید بخش، ببار
ببار بر روی اشک هایم تا با هم یکی شویم و جویبارهای عشق را سیلاب کنیم
ببار ای باران، ببار بر روی دل خشکیده و بی امیدم تا امیدی شوی برای روییدن گل بهاری !!!
قطره هایت را چکیده چکیده گردان تا اشکهایم در زیر قطره هایت ناپدید شوند ...
آری ناپدید شوم از این دیار بی کسی .... ناپدید شوم