کجایی ؟
کجایی ای تنها بهانه برای ماندنم، کجایی ای آخرین و تنهاترین سرنوشت من؟
کجایی ای تلاطم دریای خروشان عشقم کجایی؟
همه را بهانه ایست برای ماندن و بودن و مرا نیز بهانه تو !!!
بهانه عشقت، بهانه زیباییت و بهانه تلخیت
همه را بهانه ایست برای زندگانی، همه را دریاییست برای ساحل آن
و همه را بهاریست برای پاییزش ... مرا نیز بهانه عشق تو در سر گرفته است .
کجایی ای پرنده خوش آواز من؟ کجایی؟ ... !
ای سرنوشت خوشبختی من، ای که زیباییت مثل گلیست بر روی شاخسار
ای مظهر زیبایی، ای عطر زیبای بهاری ... کجایی؟ !!!
کجایی که بهانه دارم، کجایی که بهانه در سر دارم ... !
کجایی که بهانه در سر برای اشک ریختن و زندگانی دارم؟!
کجایی که بهانه ام تویی !!! کجایی؟ کجا؟ ... !