-
رهسپار
سهشنبه 6 تیرماه سال 1385 22:08
رهسپار سپیده دمان ، قدم زنان به سوی سرزمین نیستی رهسپار می شدم در خود بودم ، در پریشانیم ، در تب و تاب تنهاییم ، و در سرانجام زندگانیم آهی از جانب روزگار پریشان حال شنیدم که با آهی سوزناکتر از درد جدایی ، فریاد می کشید در چمن زار سرزمین تلخ و گسسته ، وجودم را پهن کرده و در اندیشه ای عمیق فرو رفتم ! رهسپار و مسافر کدام...
-
تو همانی
چهارشنبه 31 خردادماه سال 1385 22:28
تو همانی تو همانی که در قصه هایم ، رویاهایم ، فکرم ، وجودم ، و در قلب پر احساسم بوده ای همانی هستی که سالها انتظارش را می کشیده ام ... ! همانی که جسم خسته و نابود شده مرا از هلاک و از نابودی ، رها ساخته ای آتش عشقی که از سوی تو برایم شعله ور شده است مرا امیدوار ساخته است امیدی برای دوباره زیستن و دوباره عاشق شدن ،...
-
راز چشمهایم
یکشنبه 28 خردادماه سال 1385 22:55
راز درون چشمهای تاریکم اندک اندک پلک های سیاهم را از هم جدا می ساختم و چشمهای سیاهم را روشن تر می کردم ... ! با چشمهای پر از امیدم نگاهی شوم داشتم ، نگاهی غضبناک به آسمان تاریک و سیاه ! آسمانی که مرا پر از درد و سوز و پریشانی کرده بود . به ماه تابان که می نگریستم ، حس آرام بخشی به خود می گرفتم ! آری چه زیباست به آسمان...
-
به انتظار همسفر
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 16:34
به انتظار همسفر انتظار، درد، سوز و گریه، پریشانی، و ترک دیار ، همه و همه به خاطر داشتن همسفری غریب بود ! آن روز، در آن باران، در آن غوغای قطرات باران، خیس خیس بودم خیس بودم از زندگی، از انتظار و از سردی اشک هایت... سایبان انتظار مرا به آن سوی غریبستان سرد و خاموش برده بود انتظارت را زیر قطره های سرد و بی امید باران می...
-
خشکیده ام
سهشنبه 16 خردادماه سال 1385 22:38
خشکیده ام همچو گلی که بر روی شاخه ای از شاخه های انتظار روییده است و انتظار مهری از جانب باران را می کشد، خشکیده ام ... بوته گلی که انتطار محبت از باران را دارد، من نیز انتظار محبت از یاری را می کشم منی که از بی مهری خشک و عطش شده ام، منی که سالهاست انتظار می کشم ای معبودا ! ای تنها هستی بخش روزگار بی عاطفه، هلاک شده...
-
همدم من
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 22:10
همدم من همدم من در سپده دم صبح عاشقی طلوع زیبای خورشید آسمانها بود همدم من همان بهاری بود که با آمدنش زیبایی و طراوت را زنده کرد همدم من همان اشک های خشکیده ام بود که از چشم هایم سرازیر می شدند همدم من همان باران بود و لطافتش و زیبایی قطراتش بود ... چشمهایم قربانی نگاه هایی کردم که پایانش پوچ و گنگ بود !!! همدمم، جز...
-
عبور از زندگانی
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 22:59
عبور از زندگانی می خواهم تو را از قفسهای تنهاییم، از زندگانی پر از اشکهای خیسم رها کنم، می خواهم فراموشت کنم ... !! می خواهم از خاطره هایم، از زندگانیم و از قلب آشفته ام ، تو را رها کنم می خواهم زندگانیم را فدای غم و غصه های رفتنم کنم می خواهم عبور کنم، عبور کنم از دیار عاشقان، آری می خواهم عبور کنم .... از قلب حساست،...
-
کجایی؟ کجا
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 22:08
کجایی ؟ کجایی ای تنها بهانه برای ماندنم، کجایی ای آخرین و تنهاترین سرنوشت من؟ کجایی ای تلاطم دریای خروشان عشقم کجایی؟ همه را بهانه ایست برای ماندن و بودن و مرا نیز بهانه تو !!! بهانه عشقت، بهانه زیباییت و بهانه تلخیت همه را بهانه ایست برای زندگانی، همه را دریاییست برای ساحل آن و همه را بهاریست برای پاییزش ... مرا نیز...
-
بگو درد دلت را ...
شنبه 6 خردادماه سال 1385 22:57
بگو درد دلت را ای عاشق بگو درد دلت را ای عاشق که دلت برایش تنگ است ، بگو ای عاشق که دلت برایش تنگ است بگو که سحرگاهان چشمهای من بودند که برایش اشک ریختند ... ! بگو که این دو چشم من برایش اشک ریختند و قطره های سرد و خشک چشمهایت را به پایش ریختی !!!! بگو ای عاشق که دلت برایش چون قطره ای برای نوشیدنت ، عطش کرده است ......
-
ببار ، باران
جمعه 5 خردادماه سال 1385 23:11
باران ببار ای باران ، ببار بر روی دل کویر و خشکیده من ... !!! ببار بر روی این دل نا امید و پر از درد و غم من، تا شاید با قطره هایت امیدی شوی بر دل پریشان و خسته من .... قطره هایت را بر گونه های خشکیده من ببار تا شاید نفسی برای آه کشیدن نیز پیدا کنم ... ! ببار ای باران امید بخش، ببار ببار بر روی اشک هایم تا با هم یکی...
-
می دانم عزیزمی ، می دانم
دوشنبه 1 خردادماه سال 1385 16:30
می دانم عزیزمی ، می دانم می دانم عزیزمی ، می دانم عزیزترین و تنهاترین و غم خوارترینمی می دانم بدون تو زندگی برایم پوچ و گنگ است عزیزمی ، امیدمی و دلم برای عزیزترینم که تویی ، همیشه تنگ است ای عزیزم ، ای رفیقم و ای جان پناهم ، دوستت دارم ای ساحل بی کران عشقم ، ای ناجی قلب طاقت فرسایم می دانم عزیزمی ، و می دانم قله های...
-
پناهگاه من
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1385 16:10
پناهگاه من پناهگاهم در میان تمام شب هایم جز خودم و یک اتاق خالی و سکوت ، چیزی بیش نبود وقتی که دلم می گرفت ، وقتی که گریه ام از سر می گرفت ، تنها پناهگاهم خلوت تنهایی بود ... در طول زندگانیم کسی نپرسید چرا لبخندهایت خشک و بی امید است کسی خلوت تنهاییم را حس نکرد . . . آسمان بغضش را بر سر من خالی کرد و برای همیشه مرا با...
-
حسرت و انتظار
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1385 15:38
حسرت و انتظار سالها و ماهها و روزهاست که به انتظار روزی به یاد ماندنی هستم به انتظار رسیدن دو کبوتر عاشق در آغوش همدیگر هستم چنین خواهد بود ، بالاخره انتظار به پایان خواهد رسید و تمام می شود انتظار به اوج خود می رسد و روزهای رنج و بی امیدی دوباره جان پیدا می کنند و آرزوها پدیدار می شوند در پی سرانجام وداع تنهایی و...
-
باورم نمی شود
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1385 23:24
باورم نمی شود باورم نمی شود که این همه از من دور هستی باورم نمی شود که دستهای مهربانت به دور از از این دل پریشان و آشفته من است باورم نمی شود که تنها و بدون قلب مهربانت زندگی را سپری می کنم نمی دانم کی و کجا می توانم قلب آشفته و دل پریشان خود را به دور از تو سازش دهم اشک های معصومانه ام را به پایت می ریزم و سپری می...
-
می شمارم لحظه ها را
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1385 17:04
می شمارم لحظه ها را می شمارم لحظه ها را و تک تک ثانیه ها را و می نشینم باز به انتظار طلوعی دیگر می شمارم ثانیه ها را تا دوباره لبخند را تجربه کنم می نشینم باز در غروبی غم انگیز و دلم را برای بی تو ماندن و بودن سازش می دهم می نوازم باز آهنگ دلنشین سکوت را آهنگی که با آن می سازم و می سوزم و زندگی را سپری می کنم کاش لحظه...
-
به انتظار طلوع
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1385 21:34
به انتظار طلوع می نشینم ، می نشینم و می شمارم ثانیه ها را می شمارم ثانیه ها را تا دوباره پرواز را به یاد آورم می نشینم به انتظار روزهای سپری شده و اشک را به یاد می آورم حسرت روزهای شادی را می کشم و حسرت روزهای کودکی را برای پرواز آری دیر نیست برای رفتن و یا ماندن نتوان از لابه لای این روزهای سرد و خشک گذشت ، نتوان به...
-
ای کاش می دانستی
پنجشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1385 22:01
ای کاش می دانستی ای کاش میدانستی بدون تو و بدون قلب مهربانت زندگی برایم معنایی ندارد ای کاش میدانستی بدون نگاه هایت ، خاطرم پریشان و حالم نگران است ای کاش قناری های آواز خوان ، آواز دلنشین برگشتنت را برایم می سرودند ای کاش می توانستم فراموشت کنم و از تو دل بکنم ، کاش می توانستم تو را از خاطرم ببرم ای کاش می توانستم...
-
دلم می خواست
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1385 22:16
دلم می خواست دلم می خواست دستان گرمت را بگیرم و با تو به سوی سرزمین رویاها سفر کنم دلم می خواست ستاره ای شوم که آسمان تاریکت را درخشان کنم دلم می خواست کبوتری شوم که با تو به سوی آسمانها پرواز می کردم آری تو برایم یک کبوتری کبوتری که از سرزمین عاشقان سفر کرده و مرا عاشق کرده است پس ، ای کبوترم ، ای تنها رفیقم و ای...
-
راه سفر را در پیش گرفتم
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1385 22:55
راه سفر را در پیش گرفتم راه سفر را در پیش گرفتم ، سفری به اوج سرزمین های دور دست سفری که تنهایی را با چشمهای خیسم تجربه خواهم کرد دیگر نمی توانم گریه کنم ، دیگر فانوس نگاهم در حال خاموشیست و رهگذری نیست که ار این دیارعبور کند سفر را تجربه خواهم کرد ، دیر یا زود خواهم رفت ، خواهم رفت به سرزمینی که پایانش فناست چه خوب...
-
عاشقم ، عاشق تو
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1385 21:40
عاشقم ، عاشق تو عاشقم ، عاشق آن روزهایی که به خاطرت با چشمانی پر از اشک به جاده های انتظار پر می کشم آری ، عاشقم به خاطر دیدنت ، دیدنت حتی برای یک لحظه شکست را نمی پذیرم ، چون هنوز هم عاشقم سکوت را نمی شکنم ، چون با سکوت عشق را مجسم می کنم چه زیباست عاشق شدن ، و چه زیباست عاشق تو شدم عشق تو برایم سر پناه است ، سرپناه...
-
چه زیباست
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1385 14:44
چه زیباست چه زیباست نگاه هایت و چه زیباست لبخندهایت چه زیباست عشقت که با آن عمریست مرا در به در کردی ای زیبایم ، ای ساده ترین و شرین ترینم ، کاش زیبایی را می فهمیدی ای نوگل زیبایم ، عشقت را از من مگیر که با آن لحظه هایم جان پیدا می کنند زیبایی را دوست دارم ، اما با تو زیبای را دوست دارم ، چون زیبایی را از آن روز در...
-
ولادت
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1385 21:11
ولادت وبلاگ عشق ولادت با سعادت پیامبر نور و رحمت، حضرت محمد (ص) و امام جعفر صادق (ع)را بر تمامی مسلمین جهان و بازدیدکنندگان عزیز تبریک عرض می نماید
-
تو را می خواهم
شنبه 19 فروردینماه سال 1385 15:36
تو را می خواهم وقتی که دلتنگم ، وقتی که شبهایم تاریک است ، وقتی که بی قرارم تو را می خواهم می خواهم با دستهایت مرا نازش کنی ، می خواهم با صدای زیبایت مرا صدا کنی تو را می خواهم ای زیباترین و ای تنهاترین کس من اکنون که دلتنگم و سیاهی و ظلمت شب برایم طاقت فرصاست و اکنون که آسمان عشق من بی ستارست و شبها برایم بدون تو جز...
-
آمد
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 18:35
آمد آمد بهار و شد همه جا آشنای گل دل ها نموده بار دگر هم ، هوای گل باشد نثار روی مهت صد گل بهار آری سزاست داده شود گل برای گل
-
تو را من دوست دارم
شنبه 27 اسفندماه سال 1384 23:08
تو را من دوست دارم می ترسم برف تمام شود و من و تو آغاز نشویم ... می ترسم بهار بدون پروانه و پرستو بیاید... می ترسم مشق هایم نیمه تمام بماند و یادم برود کتابم را از زیر باران بردارم می ترسم نخستین شکوفه ها غافلگیرم کنند و نسیم زیبایی که از شمال می وزد ، مرا ازتو غافل کند نمی خواهم بی تو عطر گوجه ها را ببویم ، نمی خواهم...
-
تولدی دوباره
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 21:20
تولدی دوباره فرصتی بود از جنس خواب، خوابی که در آن آسمان با همهی عظمتش نزدیکتر از آنی بود که بشود تصور کرد؛ فرصتی از جنس اوج، بالا رفتن حتی به بهانهی سعی و تلاش ناکرده؛ فرصتی از جنس نزدیکی و فراموشی هر چه دوری و فاصلههایی که هر چه بر سر آمد، از این دوری و فاصله بود و هست؛ فرصتی از جنس حیات و زندگی و تازه کردن نفس...
-
عشق
جمعه 26 اسفندماه سال 1384 18:35
عشق هنگامی که عشق به شما اشارتی کرد از پی اش بروید هر چند راهش سخت و ناهموار باشد هنگامی که با بال هایش شما را در بر می گیرد تسلیمش شوید گرچه ممکن است تیغ نهفته در میان پرهایش مجروحتان کند وقتی با شما سخن می گوید باورش کنید گرچه ممکن است صدایش رویاهاتان را پراکنده سازد همان گونه که باد شمال باغ را بی بر می کند زیرا...
-
دوستان
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 18:20
در این بخش متنهای خود را می توانید برای درج در این وبلاگ * بخش متنهای ارسالی * به این آدرس ایمیل کنید . با تشکر Danesh_68@Yahoo.Com ..................................................... از طرف وقار : آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش...
-
تصویر
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 18:09
این بخش مربوط به عکس های عاشقانه می باشد
-
تقدیم به تو
یکشنبه 3 مهرماه سال 1384 18:06
وبلاگ عشق تقدیم به تو نمی دانم کیست ولی می دانم که دوستش دارم ! دوستش دارم و خواهم داشت تا آخر نفس هایی که دارم ... عزیزم با من بمان و عاشق م باش تا عاشقت باشم مرا درک کن تا درکت کنم ! نمی دانم کیستی ولی از آن روزی که جلوی چشمانم ظاهر شدی انگار که به من جان دادی مرا بفهم ای بهاری که با آمدنت زیبایی و سرسبزی را دوباره...